جدول جو
جدول جو

معنی داغ پنجه - جستجوی لغت در جدول جو

داغ پنجه
(پَ جَ / جِ)
نوعی داغ بشکل پنجۀ دست. نوعی از داغ که بر کفل اسپان کنند. ظاهراً داغ مخصوص اسپان سلاطین صفویه بوده، اغلب که اشارت باشد بحضرات پنج تن پاک علیهم السلام:
گمان کرد آنکه داغ پنجه اش دید
که سر برزد ز طرف کوه خورشید.
وحید (در تعریف اسپ شاه عباس ثانی، از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(غِزِ دَ / دِ)
داغی که مدام خون چکان باشد از این جهت داغی را که برای امالۀ مواد نزلات سوزند و نگذارند که به شود داغ زنده گویند:
شد از تراوش خون رنگ پنبه سرخ ببین
که داغ زندۀ ما را کفن ز برگ گل است.
خان زمانی امانی (از آنندراج).
- زنده بودن داغ، چون یکی از عزیزان بمیرد و دیگری درصدد مردن باشد گویند هنوز داغ فلان عزیز زنده است و این هم می خواهد داغ بالای داغ بگذارد
لغت نامه دهخدا
(گِ رِ تَ / تِ)
آنکه داغ نهد. داغ کننده نشان را یا مداوا را یا مجازات را:
داغ نه ناصیه داران پاک
تاج ده تخت نشینان خاک.
نظامی.
درۀ محتسب که داغ نه است
از پی دوغ کم دهان ده است.
نظامی
لغت نامه دهخدا